شعرباید( خود )بیاید
فارغ از جبرزمان،قافیه،معنا
نسیم گونه،آرام وبی تقلا
بگذردازکوهستان برفگیر
مسح کند تن خنک رودرا
ورقصان طی کندنیزاررا
باضرباهنگ سبزعلف .
شعربایدبجوشدازژرفنای دره احساس
وآبستن کندشوره زار ترین زمینهارا
شعربایدهشیارکندمست را
ومست کندهشیاررا
شعریک انتزاع بغرنج ازواژگان نیست
ناب ترین امکان بشراست
وموجز ترین بستر بیان.
شعراسطوره ترین همسفر موسیقیست
ونجیبترین مرکب معراج رسول.
شعرباید خودبیاید
حتی آنهنگام که همه چشم براهند
فارغ از جبرزمان،قافیه،معنا
بی شتاب،آرام و بی تقلا
باضرباهنگ سبزعلف
رقصان طی کند نیزاررا
وعطرحضورخدارا
آمیخته باخنکی نمناک رود
به مشام مدهوش مستان گنهکاربرساند
وبیدارشان کندازکابوس شقاوت
یاکه هشیاران رنجوررا
مست کندبامی ناب توحید
وجملگی غرق شونددر ملکوت عمیق کلمات.
شعربایدخودبیاید
فارغ از جبرزمان،قافیه،معنا
دراستجابت دعا
نیازوتمنا
حتی پس از قرنها انتظار
مهرداد میخبر.اسفند۹۵